بررسی پیشینیه کاربرد اصطلاح «معجزه» در روایات

ساخت وبلاگ

بسم الله الرّحمن الرّحیم

بررسی پیشینیه کاربرد اصطلاح «معجزه» در روایات

علی عادل زاده

 

در این نوشتار به سابقه پیدایش و کاربرد اصطلاح معجزه یا اعجاز و بررسی روایاتی که در آن‌ها این اصطلاح به کار رفته است می‌پردازیم. مقصود از اصطلاح معجزه / اعجاز، کاربرد این لفظ در معنای «امری خارق العاده به عنوان نشانه راستگویی مدعی» است؛ نه معانی لغوی دیگری که در لغت‌نامه و اشعار کهن برای آن دیده می‌شود. 

  1. تعیین زمانِ پیدایش اصطلاح معجزه

در این بخش می‌کوشیم بازه زمانی را که در آن اصطلاح معجزه پدید آمده است، نشان دهیم.

    1. بیشینه و حدّاکثر زمانِ پیدایش و رواج

قدیم ترین کتابهایی که با عنوان «اعجاز القرآن» معرفی شده، یکی «اعجاز القرآن» محمد بن عمر بن سعید الباهلی (م 300ق) (ابن السّاعی، الدر الثمین، ص167) و دیگری «اعجاز القرآن فی نظمه و تألیفه» ابو عبد الله محمد بن زید الواسطی (م 306ق) است. (ابن ندیم، الفهرست، ص58، 211) اگر نام این دو کتاب از سوی مؤلفانش تعیین شده باشد، نشان می دهد که در پایان قرن سوم، اصطلاح اعجاز کاملاً شهرت داشته است؛ اما می‌توان در این که نامگذاری این دو کتاب از سوی مؤلفان بوده باشد تردید کرد.

البته اندکی بعد ابو الحسن اشعری (م 324ق)، ماتریدی (م 333ق) یا شاگردانش و ابو جعفر نحاس (م 338ق) لفظ «اعجاز» به معنای اصطلاحی آن را به کار برده اند. (اشعری، الإبانة، ص78؛ نحاس، الناسخ والمنسوخ، ص482؛ همو، إعراب القرآن، 2/ 283؛ ماتریدی، ج9، ص409)

پیش از آن ابو جعفر طبری (224-310ق) و زجّاج (241-311ق) بارها «معجزه / معجزات» را به صورت مفرد یا جمع، وصفی یا اسمی در معنای اصطلاحی به کار برده اند که شاهد قطعی بر رواج این اصطلاح در پایانِ قرن سوم و آغاز قرن چهارم است. (برای نمونه نک: طبری، تفسیر، ج1، ص4، 197، 411؛ ج2، ص355، 552؛ ج6، ص430، 432؛ ج12، ص95، 525؛ ج18، ص315، 412؛ زجاج، معانی القرآن، ج2، ص196، 350، 406؛ ج3، ص110، 174، 259) پس از آن کاربرد اصطلاحی این واژه ها بسیار فراگیر است، آن چنان که ابو ابراهیم فارابی (م350ق) در معجمِ خود می نویسد: «‌الْمُعْجِزَةُ: الْأَیة الَّتی لا یُطیقها الْا الْأَنبیاءُ» (فارابی، معجم دیوان الأدب، ج1، ص295)

در تفسیر منسوب به سهل بن عبد الله تُستری (م 283ق) اصطلاح معجزه به صورت وصفی (آیة معجزة / الآیات المعجزة) به کار رفته است. (تستری، التفسیر، ص37، 149) البته باید توجه داشت که این تفسیر را خود سهل تألیف نکرده است؛ بلکه پس از وفاتِ او از سخنانش گردآوری شده است. (نک: عیون السود، تفسیر التستری، ص12-13؛ ذهبی، التفسیر والمفسرون 2/ 282) بنابراین به ویژه با تسامحی که در آثار و نقل‌های صوفیه وجود دارد نمی‌توان به طور قطع آن را به همین لفظ از تستری دانست.

با این حال ابن قتیبة (۲۱۳-۲۷۶ق) تعبیر «الْقُرْآنِ الْمُعْجِزِ لِلْبُلَغَاءِ أَنْ یَنْظِمُوا نَظْمَهُ، وَأَنْ یُحْسِنُوا مِثْلَ تَأْلِیفِهِ» را آورده است. (ابن قتیبة، ۱۴۱۹ق، ص۷۱)

پس تا این جا تردیدی نیست که اصطلاح اعجاز / معجزة پیش از سال ۲۷۶ق و در نیمه دوم قرن سوم به وجود آمده و در پایان قرن سوم  رواج یافته است. 

 

    1. کمینه و حداقلّ زمان پیدایش

با وجود جستجوی بسیار در متون پیش از قرن سوم، اعم از متون کلامی، تفسیری، حدیثی، لغت‌نامه‌ها و ... هیچ شاهد متقنی از رواج یا حتّی کاربرد اصطلاح معجزه / اعجاز یافت نشد. در سایت تخصّصی «معجم الدوحة التاریخی للغة» نیز که به تطوّر تاریخی استعمال لغات اختصاص دارد، هیچ شاهدی از کاربرد این اصطلاح یا حتّی استعمالِ صورت فعلی آن (أَعجَزَ / یُعجِزُ) در این معنا در قرن ۱ و ۲ ذکر نشده است.

بنابراین به نظر می‌رسد اصطلاح معجزه / اعجاز در قرن سوم پدید آمده است؛ زیرا به طور کلّی سه فرض متصوّر است:

الف) در قرن ۱ و ۲ این اصطلاح وجود داشته و پرتکرار بوده است.

ب) در قرن ۱ و ۲ این اصطلاح وجود داشته ولی پرتکرار نبوده است.

ج) در قرن ۱ و ۲ این اصطلاح وجود نداشته است

فرض اول با جستجو در منابع ردّ می‌شود. فرض دوم نیز قابل پذیرش نیست؛ زیرا موضوع اعجاز نزد مسلمانان اهمیت بسیار بالایی داشته و انگیزه زیادی برای استعمال اصطلاحات مربوط به آن وجود داشته است. چنان که کلمات مترادف یا نزدیک به آن مانند آیة، دلیل، دلالة، برهان، حجة، بینة و ... به طور گسترده مورد استفاده بوده است. بنابراین اگر در قرن ۱ و ۲ چنین اصطلاحی وجود داشت، انتظار می رفت در متون این دو قرن تکرار شود، چنان که کلمات مترادف آن تکرار شده است.

امّا آیا می‌توان نشان داد که در کدام دهه از قرن سوم این اصطلاح پدید آمده است؟ نعیم الحمصی می نویسد: «بسیار دشوار است که زمان یا مکان یا اثری را که کلمه معجزه و اعجاز نخستین بار به این معنای دینی اصطلاحی فنی در آن به کار رفت، معیّن کنیم. اگر چه جدال درباره نبوت از زمان پیامبر ص شروع شد ... ولی کلمه معجزه با ظهور آن پدید نیامد و به اندازه آن قدمت ندارد. آن چه ما را به این رهنمون می سازد آن است که علی بن ربن الطبری که کتاب «الاسلوب و البلاغة» را در ربع دوم قرن سوم هجری نوشته، در کتابش کلمه معجزه یا کلمه دیگری که از آن مشتق شده باشد به کار نبرده است... ولی نمی توانیم از این نتیجه بگیریم که کلمه معجزه تا آن زمان به کار نرفته است و تنها می توانیم تأکید کنیم که کاربردش رایج نبوده است.» (حمصی، 1400ق، ص7-8)

در هیچ جا کتابی به نام «الاسلوب و البلاغة» برای علی بن ربن الطبری یاد نشده است. ظاهراً مقصود حمصی کتاب «الدین و الدولة» است؛ چنان که خود حمصی در جای دیگر از الدین و الدولة یاد کرده و به توضیحاتی درباره آن پرداخته است. (حمصی، 1400ق، ص40)  ابن ربن این کتاب را برای اثباتِ نبوّت پیامبر اکرم ص در زمان حکومت متوکل عباسی یعنی بین سال های 232 تا 247ق نوشته است. (الدین و الدولة، ص210) در این کتاب حدود 50 صفحه به موضوع اعجاز پرداخته شده (ابن ربن، ص65-114) که حدود یک پنجم آن درباره اعجاز قرآن است. (ابن ربن، ص98-108) با این حال حتّی یک بار کلمه اعجاز / معجزه و مشتقّات آن به کار نرفته است.

ریچارد مارتین می نویسد:‌ «بومن بر مبنای دلایلی موجه بر آن است که این اصطلاح پس از فوت احمد بن حنبل (متوفی ۲۴۱) ... رواج یافته است.» (Martin, p. 533؛ آقایی، ص۲۷۷)

ریچارد مارتین درباره جاحظ (۱۶۳-۲۵۵ق) می‌نویسد: «با این که اصطلاح اعجاز القرآن در هیچ یک از آثار وی دیده نمی‌شود، دیگر مشتقّات این کلمه از ریشه «عجز» نظیر «عَجَزَ، عاجز و مُعجِز» در عباراتی که در آنها از خصوصیات قرآن سخن به میان آمده، تکرار شده است.» (Martin, p. 533؛ آقایی، ص۲۷۷؛ برای نمونه نک: جاحظ، الرسائل، ج۳، ص۲۲۹)

ریچارد مارتین در ادامه می‌نویسد: «مادلونگ و آبراهامف گزارش می‌کنند که امام قاسم بن ابراهیم زیدی معتزلی (م۲۴۶) در کتاب خود المدیح الخبیر در دفاع از اعجاز قرآن استدلال کرده است که بدین ترتیب خاستگاه این اصطلاح را به زمانی نزدیکتر به دوران اوج علمی جاحظ می‌رساند.» (Martin, p. 533؛ آقایی، ص۲۷۷) قاسم بن ابراهیم رسّی (۱۶۹-۲۴۶ق) در مدیح القرآن الکبیر، مدیح القرآن الصغیر و الناسخ و المنسوخ کلمه معجزه / اعجاز را به کار نبرده است؛ ولی تعابیر «بعجزهم عن أن یأتوا بسورة واحدةٍ» و «لعجز کل مَنْ سِوى الله عن أن یأتی من آیاته بآیة» را به کار گرفته است. (رسّی، ۱۴۲۲ق، ص۲۵)

با توجه به شواهدی که ریچارد مارتین گرد آورده ظاهراً در نیمه قرن سوم، اگر چه اصطلاح معجزه / اعجاز رواج نداشته، اما زمینه پیدایش آن باید به همین دوره برگردد. مهدوی راد نیز می‌نویسد: «گویا در سال‌های پایانی قرن سوم این عنوان، کم‌کم جای خود را در تعبیرهای ادبیاتِ قرآنی باز می‌کند و جایگاه واژه‌های همگون خود را می‌گیرد.» (مهدوی راد، ص127) بنابر منابعِ مکتوبِ اصیل، هیچ شاهد قطعی از کاربرد لفظ معجزه / اعجاز پیش از این دوره دیده نمی شود. 

 

    1. تبیین نمونه‌ کاربردهای منتسب به پیش از نیمه قرن سوم

مواردی وجود دارد که موهم رواج این اصطلاح اندکی پیش از نیمه قرن سوم است. در این بخش این نمونه‌ها و حدود اعتبار آن‌ها بررسی می‌شود.

 

      1. واقدی (م 207ق)

در کتاب فتوح الشام منسوب به واقدی (م207ق) بارها کلمه «معجزة / معجزات» به کار رفته است. (فتوح الشام، ج1، ص280، 281؛ ج2، ص43، 70، 73، 76، 147، 201) امّا ادبیّات متأخّر این کتاب به روشنی نشان می‌دهد که انتساب آن به واقدی درست نیست. البته واقدی کتابی به این نام داشته (ابن عساکر، ج40، ص455) که ارتباطی با نسخه موجود ندارد. بسیاری از محقّقان به ساختگی و متأخّر بودن این نسخه تصریح کرده‌اند. برای نمونه نک: جونس، 1409ق، ص16؛ زرکلی، ج6، ص311؛ شرّاب، 1427ق، ج3، ص283؛ صقر، 1432ق، ج2، ص569؛ موسوی مقدم، 1394ش، ص104).

به گفته حسین عزیزی «در این کتاب قراین زیادی است که بی پایگی آن را هم از جهت استناد به واقدی و هم به لحاظ محتوا نشان میدهد.» (عزیزی، 1390ش، ص109) عزیزی سپس به چند نمونه اشاره کرده و با توجه به ذکر «ابن خلکان» و تاریخ «البدایة  والنهایة» در متن نتیجه می‌گیرد که این کتاب پس از قرن هشتم و در عصر فتوح حکومت عثمانی ساخته شده است. (همان)

همچنین ابن ندیم (م حدود 380ق) در الفهرست (ک: حدود 377ق) درباره واقدی (م 207ق) می‌نویسد: «و هو الذى روى ان علیا علیه السلام کان من معجزات النبى ص...» (ابن ندیم، الفهرست، ص144)، امّا کلام ابن ندیم نقل به معنا است و در اصل روایت، به جای «معجزات»، «آیة» آمده است: «حدّت ‌إبراهیم ‌بن ‌هاشم قال: حضرت الواقدی، وقوم یعرضون علیه غزاة خبیر فمر ذکر علی بن أبی طالب صلوات الله علیه... قال: کان أصحابنا یتحدثون أن علیا علیه السلام آیة رسول الله ص...» (افطسی، المجموع اللفیف، ص66)

 

      1. ابو عبیدة معمر بن المثنی و ابو عبید قاسم بن سلام

سید حسین سیّدی می‌نویسد: «برخی... به ابو عبیدة محمد بن مثنی (درگذشته به 209ق) دو کتاب در باب اعجاز قرآن نسبت می دهند. همچنین ابو عبید قاسم بن سلام (درگذشته به 224ق) کتابی درباره اعجاز نوشت.» (سیدی، سیر تاریخی اعجاز قرآن، ص19)

سیّدی نام ابو عبیدة را نادرست ثبت کرده و درستِ آن «معمر بن المثنی» است. در هیچ یک از منابع کتابی درباره اعجاز قرآن به او نسبت داده نشده است. او کتابی به نام «مجاز القرآن» دارد که احتمالاً تحریف «مجاز» به «اعجاز» منشأ این انتساب باشد. همچنین منبع انتسابِ چنین کتابی به ابو عبید قاسم بن سلام یافت نشد. البته از سخن سیّدی نیز برنمی‌آید که لفظ معجزه یا اعجاز در عنوان یا متن کتب این دو مؤلف به کار رفته است. به هر حال ابو عبیدة و ابو عبید کتابی با این نام ندارند و در متن کتابهایشان این اصطلاح دیده نمی‌شود.

 

      1. نظّام

ابن قتیبة (۲۱۳-۲۷۶ق) دیدگاه نظّام (م حدود ۲۲۱ تا ۲۳۱ق) درباره ابن مسعود را چنین نقل کرده است:

«... قَالَ: ثُمَّ جَحَدَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى سُورَتَیْنِ: فَهَبْهُ لَمْ یشهدْ قِرَاءَةَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِهِمَا، فَهَلَّا اسْتَدَلَّ بِعَجِیبِ تَأْلِیفِهِمَا، وَأَنَّهُمَا عَلَى نَظْمِ سَائِرِ الْقُرْآنِ الْمُعْجِزِ لِلْبُلَغَاءِ أَنْ یَنْظِمُوا نَظْمَهُ، وَأَنْ یُحْسِنُوا مِثْلَ تَأْلِیفِهِ...» (ابن قتیبة، ۱۴۱۹ق، ص۷۱)

اگر انتساب عین این جمله به نظّام اثبات شود، آن را می‌توان یکی از نخستین شواهد تکوّن اصطلاح معجزه دانست زیرا در این جا لفظ «المعجز» به معنای اصطلاحی بسیار نزدیک شده گر چه دقیقاً مطابق آن نیست، زیرا که کاربرد وصفی دارد و به همراه جار و مجرور و توضیح آمده است. امّا به درستی معلوم نیست که ابن قتیبة سخنان نظّام را از چه منبعی نقل کرده است. تنها در آغاز بحث نوشته است:‌ «وَحَکَوْا عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ...» (ابن قتیبة، ۱۴۱۹ق، ص67). بنابراین معلوم نیست که عین الفاظ نظّام نقل شده باشد.

از سوی دیگر در این جا اعجاز قرآن در تألیف و نظم به نظّام نسبت داده شده، در حالی که مشهور است که او منکر اعجاز قرآن از این جهت بوده است. ابو الحسن اشعری می‌نویسد: «فقالت المعتزلة إلا النظام وهشاماً الفوطی وعباد بن سلیمان: تألیف القرآن ونظمه معجز محال وقوعه بینهم کاستحالة إحیاء الموتى منهم وإنه علم لرسول الله صلى الله علیه وسلم. وقال النظام: الآیة والأعجوبة فی القرآن ما فیه من الإخبار عن الغیوب فأما التألیف والنظم فقد کان یجوز أن یقدر علیه العباد لولا أن الله منعهم بمنع وعجز أحدثهما فیهم.» (اشعری، مقالات الإسلامیین، ج1، ص179)

بنابراین انتساب عینِ این جملات به نظّام قابل دفاع نیست.

 

      1. احمد بن حنبل (164-241ق)

نعیم حمصی می‌نویسد: «... احمد بن حنبل که متوفی 241ق است کلمه معجزه را در معنایی به کار می برد که بعدها برایش کلمه کرامة نسبت به اولیاء به کار رفت...» (حمصی، 1400ق، ص7-8)

حمصی هیچ منبعی برای آن چه به احمد بن حنبل (164-241ق) نسبت داده ذکر نکرده است. با وجود جستجوی فراوان نتوانستیم منبع معتبری برای سخن احمد بن حنبل بیابیم. تنها ابن تیمیه (661-728ق) در مجموع الفتاوی می‌نویسد: «وَإِنْ کَانَ اسْمُ الْمُعْجِزَةِ یَعُمُّ ‌کُلَّ ‌خَارِقٍ ‌لِلْعَادَةِ ‌فِی ‌اللُّغَةِ وَعُرْفِ الْأَئِمَّةِ الْمُتَقَدِّمِینَ کَالْإِمَامِ أَحْمَد بْنِ حَنْبَلٍ وَغَیْرِهِ  وَیُسَمُّونَهَا: الْآیَاتِ لَکِنَّ کَثِیرًا مِنْ الْمُتَأَخِّرِینَ یُفَرِّقُ فِی اللَّفْظِ بَیْنَهُمَا فَیَجْعَلُ الْمُعْجِزَةَ لِلنَّبِیِّ وَ الْکَرَامَةَ لِلْوَلِیِّ...» (مجموع الفتاوى، ج11، ص311)

البته سخنی درباره کرامت اولیاء به احمد بن حنبل نسبت داده شده که در آن لفظ معجزه / اعجاز به کار نرفته است. (سبکی، طبقات الشافعیة الکبرى، ج2، ص333؛ سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج10، ص239؛ ابن حجر، الفتاوى الحدیثیة، ص217) همچنین نور الدین عتر می نویسد: «قرر کثیر من المحققین کالإمام أحمد بن ‌حنبل وغیره أن ‌الکرامات التی تقع للأولیاء هی من جملة معجزات الأنبیاء... ومن ثم تقررت هذه القاعدة: کل کرامة لولی معجزة لنبیه.» (عتر، علوم القرآن الکریم، ص191-192) اما عتر نه منبع خود را ذکر می کند و نه عین سخن احمد بن حنبل را نقل کرده است.

بنابراین تا این جا به جز سخن ابن تیمیه شاهد روشنی بر کاربرد اصطلاح معجزة در کلام احمد بن حنبل در دست نیست و کلام ابن تیمیه نیز با وجود فاصله زمانی و روشن نبودن منبعش قابل اتکا نمی باشد. چنان که گذشت، بومن و ریچارد مارتین نیز زمانِ رواج اصطلاح معجزه را پس از فوت احمد بن حنبل می‌دانند. (بخش 1.2)

 

      1. مسلم بن الحجاج النیشابوری (206-261ق)

در صحیح مسلم نیز بابی با عنوان «بَابٌ فِی مُعْجِزَاتِ النَّبِیِّ ص» وجود دارد. (صحیح مسلم 4/ 1783) اگر چه مسلم در سال 261ق از دنیا رفته، اما با توجه به احتمال تألیفِ صحیح مسلم پیش از نیمه قرن سوم، ممکن است این عنوان، شاهدی بر رواجِ اصطلاح معجزه پیش از نیمه قرن سوم تلقّی شود. اما باید توجه داشت که عناوین ابواب صحیح مسلم از سوی خود مسلم (206-261ق) تعیین نشده بلکه افزوده راویان و شرّاح است. (أُرمی، الکوکب الوهاج، ج1، ص30، 135) لذا این عنوان را نیز به شارحانِ مسلم نسبت داده اند نه خود او. (نک: لاشین، فتح المنعم، 9/ 96)

 

      1. سیف بن عمر

طبری در حوادث سال 14 ق مربوط به قادسیه، روایتی نقل کرده که در آن تعبیر الآیات المعجزة آمده است. اگر چه نتوان بازگشت آن به قرن نخست را تصدیق کرد، اما با توجه به این که مربوط به کتاب سیف بن عمر التمیمی (م حدود 180ق) است، ممکن است به آن برای اثبات کاربرد این لفظ در قرن دوم استناد شود:

کتب إلی السری، عن شعیب، عن سیف، عَنْ مُحَمَّدٍ وَطَلْحَةَ بِإِسْنَادِهِمَا وَزِیَادٍ مَعَهُمَا، قَالُوا: فَتَکَلَّمَ الْقَوْمُ فَقَالُوا: أَمَّا مَا ذَکَرْتُمْ مِنْ سُوءِ حَالِنَا فِیمَا مَضَى، وَانْتِشَارِ أَمْرِنَا، فَلَمَّا تبلغ کنهه! یَمُوتُ الْمَیِّتُ مِنَّا إِلَى النَّارِ، وَیَبْقَى الْبَاقِی مِنَّا فِی بُؤْسٍ، فَبَیْنَا نَحْنُ فِی أَسْوَإِ ذَلِکَ، بَعَثَ اللَّهُ فِینَا رَسُولا مِنْ أَنْفُسِنَا إِلَى الإِنْسِ وَالْجِنِّ، رَحْمَةً رَحِمَ بِهَا مَنْ أَرَادَ رَحْمَتَهُ، وَنَقْمَةً یَنْتَقِمُ بِهَا مِمَّنْ رَدَّ کَرَامَتَهُ، فَبَدَأَ بِنَا قَبِیلَةً قَبِیلَةً، فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ أَشَدَّ عَلَیْهِ، وَلا أَشَدَّ إِنْکَارًا لِمَا جَاءَ بِهِ، وَلا أَجْهَدَ عَلَى قَتْلِهِ وَرَدَّ الَّذِی جَاءَ بِهِ مِنْ قَوْمِهِ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ، حَتَّى طَابَقْنَاهُ عَلَى ذَلِکَ کُلُّنَا، فَنَصَبْنَا لَهُ جَمِیعًا، وَهُوَ وَحْدَهُ فَرْدٌ لَیْسَ مَعَهُ إِلا اللَّهُ تَعَالَى، فَأُعْطِیَ الظَّفْرَ عَلَیْنَا، فَدَخَلَ بَعْضُنَا طَوْعًا، وَبَعْضُنَا کَرْهًا، ثُمَّ عَرَفْنَا جَمِیعًا الْحَقَّ وَالصِّدْقَ لَمَّا أَتَانَا بِهِ مِنَ الآیَاتِ الْمُعْجِزَةِ، وَکَانَ مِمَّا أَتَانَا بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا جِهَادُ الأَدْنَى فَالأَدْنَى، فَسِرْنَا بِذَلِکَ فِیمَا بَیْنَنَا، نَرَى أَنَّ الَّذِی قَالَ لَنَا وَوَعَدَنَا لا یُخْرَمُ عَنْهُ وَلا یُنْقَضُ، حَتَّى اجْتَمَعَتِ الْعَرَبُ عَلَى هَذَا، وَکَانُوا مِنَ اخْتِلافِ الرَّأْیِ فِیمَا لا یُطِیقُ الْخَلائِقُ تَأْلِیفَهُمْ ثُمَّ أَتَیْنَاکُمْ بِأَمْرِ رَبِّنَا، نُجَاهِدُ فِی سَبِیلِهِ، وَنَنْفُذُ لأَمْرِهِ، وَنَنْتَجِزُ مَوْعُودَهُ، وَنَدْعُوکُمْ إِلَى الإِسْلامِ وَحُکْمِهِ، فَإِنْ أَجَبْتُمُونَا تَرَکْنَاکُمْ وَرَجَعْنَا وَخَلَّفْنَا فِیکُمْ کِتَابَ اللَّهِ، وَإِنْ أَبَیْتُمْ لَمْ یَحْلُ لَنَا إِلا أَنْ نُعَاطِیَکُمُ الْقِتَالَ أَوْ تَفْتَدُوا بِالْجِزَى، فَإِنْ فَعَلْتُمْ وَإِلا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْرَثَنَا أرضکم وابناءکم وأموالکم. (تاریخ الطبری، 3/ 528)

اما باید در نظر داشت که نحوه روایت‌گری طبری و مشایخش از سیف دقیقاً روشن نیست و احتمال دخل و تصرف اندک در متن وجود دارد.

 

      1. عبد المسیح بن اسحاق الکندی

 

ادعا شده که در زمان حکومت مأمون (د. 218ق) مکاتبه‌ای میانِ عبد الله بن اسماعیل الهاشمی و عبد المسیح بن اسحاق الکندی درباره دین نصرانی و اسلام صورت گرفته است. در رساله عبد المسیح چند بار کلمه معجزه به کار رفته است:

  • «... وتصحیحه الآیات والمعجزات والعجائب والجرائح التی هی أعلام النبوة...» (الکندی، ص54)
  • «وأیده بالآیات والعجائب والجرائح المعجزة» (الکندی، ص59)
  • «منها زعمهم أنه کان من آیاته العجیبة المعجزة...» (الکندی، ص60 )
  • «جاء بالآیات العجیبة المعجزة...» (الکندی، ص68)
  • «وکان ذلک منه آیة معجزة» (الکندی، ص110)

درباره این رساله نویسندگان بسیاری بحث کرده‌اند (نک‍: البکری، 1947م، ص30-32). به طور کلی درباره زمان تألیف این رساله چند دیدگاه مهم مطرح شده است:

  1. پس از قرن نهم قمری

نعمان آلوسی و مصحح کتابش احمد حجازی سقا این احتمال را مطرح کرده‌اند که این رساله ساخته مسیحیان متأخر پروتستانت باشد (آلوسی و سقا، ج1، ص3، 38). همچنین محمد حمدی البکری کوشیده نشان دهد این رساله پس از قرن 15 م نوشته شده است (بکری، 1947م، ص36-49). دلائلی که این گروه آورده‌اند غالباً یا وجاهت تاریخی ندارد و یا نقض‌پذیر است. مثلاً بکری دو اصطلاح موجود در این رساله را متأخر دانسته است:

  • الف) «فکم بالحریّ» که بکری معتقد است این اصطلاح تا قرن 15 م در زبان عربی ظاهر نشده است و در قرون متأخر نیز به جز در میانِ مسیحیان رایج نیست (بکری، 1947م، ص49). درست است که این اصطلاح بیشتر در میانِ مسیحیان به کار رفته، اما پیشینیه آن کهن است و برای نمونه در این منابع به کار رفته است:  «المولودین» نوشته حنین بن اسحاق (م 260ق) (حنین بن اسحاق، 1387ش، ص46)، «ترجمه حنین بن اسحاق از کتاب جالینوس فی الأسطقسات على رأی أبقراط» (جالینوس وحنین بن اسحاق، ص24)، «ادب الطبیب» نوشته اسحاق بن علی الرهاوی (قرن 3ق) (ص34)، «الحاوی فی الطب» نوشته محمد بن زکریای رازی (م 313ق) (رازی، 1422ق، ج2، ص303؛ ج3، ص522؛ ج4، ص283، 285، 349؛ ج5، 167، 261) و آثار متعدد دیگر.
  • «الجرائح» به معنای امور شگفت‌آور که بکری معتقد است تا قرن 15م شناخته‌شده نبوده است (بکری، 1947م، ص45، 49). این اصطلاح نیز در بین اهل کتاب رایج است و در بیشتر لغت‌نامه‌های عربی بازتاب نیافته است. تنها ادیب مسیحی، بطرس البستانی (د. 1883م) آن را در  محیط المحیط معنا کرده است: «الجریحة الأعجوبة مولدة ج جرائح» (بستانی، 1987م، ص100). همچنین ابراهیم بن عمر بقاعی (د. 885 ق) چند بار این اصطلاح را به صورت مفرد و جمع به کار برده که همگی منقول از ترجمه تورات است (بقاعی، بی‌تا، 8/ 46، 50، 62). با این حال شواهدی وجود دارد که این اصطلاح کهن است:
  • داعی اسماعیلی، ابو حاتم رازی (د. 322 ق) در اعلام النبوة اصطلاح «الجرائح» را دو بار برای ذکر معجزات حضرت عیسی ع به کار برده است (ابو حاتم رازی، 1381ش، ص91، 233)
  • در متن التنبیه و الاشراف  مسعودی (د. 346 ق) چاپ بریل در لیدن هلند در سال 1893م «الجرائح المعجزات» آمده (مسعودی، 1893م، ص3) ولی عبد الله بن اسماعیل الصاوی در تصحیح خود آن را به صورت اجتهادی به «جوامع المعجزات» تغییر داده است (مسعودی، 1357ق، ص3).
  • ابو الفتح کراجکی (د. 449ق) در کنز الفوائد این اصطلاح را برای یاد کردن معجزات رسول خدا ص به کار برده است. (کراجکی، 1410ق، ج1،ص202)
  • قطب الدین راوندی (د. 573 ق) نام کتاب خود را الخرائج و الجرائح نهاده و در مقدمه نوشته است: «و سمیته بکتاب الخرائج و الجرائح لأن معجزاتهم التی خرجت على أیدیهم مصححة لدعاویهم لأنها تکسب المدعی و من ظهرت على یده صدق قوله.» (راوندی، ج1، ص19)
  1. قرن چهارم قمری

لویی ماسینیون معتقد است این رساله پس از سال 300ق نوشته شده و نویسنده آن فیلسوف مسیحی یحیی بن عدی (م 364ق) بوده است؛ اما جرارد تروپو دلیل او را نقد کرده است (Troupeau, 1986, 5/120-121). دالفیرنی (حمیدی، ص144) و حسین حسینی معدی با دیدگاه ماسینیون موافق‌اند (حسینی معدی، ص31). فؤاد سزگین نیز می‌نویسد: «در تحقیقات بسیاری ثابت شده که این مناظره غیر واقعی است.» هم‌چنین می‌افزاید که «گمان می‌رود در قرن 4 ق تألیف شده است.» (سزگین، 4/ 55) دلائل این گروه نیز غالباً ذوقی و غیرقابل دفاع است و بر شباهت‌هایی تأکید دارد که دلالت بر مدعا ندارد.

 

  1. قرن سوم قمری

ویلیام مور از اصالت رساله دفاع کرده و آن را متعلق به زمان مأمون دانسته است (Muir؛ مویر، 2006م، ص16-21). محمد حمدی البکری به نقد دلائل مویر پرداخته است (بکری، 1947م، ص36-49). ریچارد مارتین نیز می‌نویسد: «نبود اصطلاحات فنی مانند «معجز» و «اعجاز القرآن» می‌تواند نشان دهد که تاریخ این رساله باید حتی پیش از قرن 4 ق باشد.» (Martin, 1980, 177, footnote 10) حال آن که چنان که گذشت، دست کم 1 بار لفظ «المعجزات» در معنای اسمی اصطلاحی و 4 بار در معنای وصفی به کار رفته است. در مجموع دلائل این گروه نیز از اثباتِ مدعا قاصر است.

در این جا باید تذکر داد که ولید بعّاج مدعی است نسخه موجود برمی‌گردد به کاهنی طلیطلی به نام بیدرو که رساله کندی را در سال 1142م به دستور بطرس المکرم به لاتین ترجمه کرده و دوباره در نسخ متداول امروزی، از آن نسخه‌ لاتین به عربی ترجمه شده است (بعّاج، ص139). معلوم نیست این ادعا که نسخ فعلی برگردان دوباره نسخ لاتینی به عربی است، بر چه اساسی است. در مقالات و کتب دیگر چنین ادعایی مطرح نشده است؛ بلکه خود بعّاج در صفحه بعد می‌نویسد: نسخه‌ای از این مکاتبه در کتابخانه ملی پاریس وجود دارد که تاریخ آن به 1173 م بازمی‌گردد (بعّاج، ص140).

اما از مجموع مباحث محققان آن چه به عنوان قدر متیقن قابل اثبات است چنین است:

اولاً با توجه به این که ادعا شده رساله در زمان حکومت مأمون (198-218ق) نوشته شده (کندی، 2006م، ص24) و در متن آن به گذشت دویست و اندی سال از زمان پیامبر (ص) تصریح شده (الکندی، 2006م، ص60) و در آن به این رخدادها اشاره شده است: قیام ابو السرایا (199-200ق) (کندی، 2006م، )، شورش بابک خرمدین (202-222ق)، مناظره با جاثلیق تیموثاوس (د. 823ق = 207 ق) (الکندی، 2006م، ص27)؛ بدون تردید زمان تألیف این رساله پیش از اوائل قرن سوم نبوده است. 

ثانیاً ابو ریحان بیرونی (362-440ق) در الآثار الباقیة (تألیف و اصلاح: 391-427ق) جملاتی از این رساله نقل کرده (بیرونی، ص244). هم‌چنین مکّیخا بغدادی هنگامی که مطران موصل بود (1085-1092 م = 477- 485 ق) نامه‌ای به شمّاس اصفهان نوشته (سالسی، 2000م، ص76) که پاره‌ای از آن با متنِ رساله کندی یکسان است (قس: سالسی، 2000م، ص104-106؛ با کندی، 2006م، 96-97). به همین دلیل، چنان که سالسی گفته احتمالاً رساله کندی از منابع رساله مکیخا بوده است (سالسی، 2000م، ص77). این که احتمال داده شود بعدها از متن بیرونی و مکیخا برای جعل این رساله استفاده شده باشد، فرض بعیدی است؛ بنابراین زمانِ تألیف این رساله ظاهراً از قرن 4 ق فراتر نمی‌رود.

ثالثاً هیچ نام و اثری از عبد الله بن اسماعیل الهاشمی و عبد المسیح بن اسحاق الکندی در هیچ منبعی به جز این رساله وجود ندارد. تقریباً اتفاق نظر وجود دارد که عبد الله بن اسماعیل و عبد المسیح بن اسحاق هر دو نام‌های مستعار هستند. «عبد الله» در واقع به دیانت و توحید اسلامی و «عبد المسیح» به کیش مسیحی اشاره دارد؛ چنان که «ابن اسماعیل» به نژاد عرب و «ابن اسحاق» به نژاد اسرائیلی اشاره دارد (نک‍: Muir, 1887, 19؛ مویر، 2006م، ص13؛ Koningsveld, 2004, 80). درباره این که این شخصیت‌ها به کلی‌ خیالی‌اند یا نام‌هایی مستعار برای اشخاص واقعی اختلاف وجود دارد. از آن جا که خلق شخصیت‌های خیالی به عنوان نزدیکان خلیفه عباسی در متون جدلی مسیحیان نمونه‌های دیگری نیز دارد (حمیدی، 1438ق، ص139، 144) احتمال اول دور از ذهن نیست. مویر احتمال داده عبد المسیح نام مستعار بسطاث الکندی بوده باشد (مویر، ص22). حمیدی نیز نزدیک‌ترین شخص به عبد المسیح کندی را ابو نوح عبد المسیح بن الصلت الکندی الأنباری نویسنده مسیحی اواخر قرن 8 م و اوائل قرن 9 م دانسته است (حمیدی، 1438ق، ص145). هر چند هیچ یک از این تطبیق‌ها با ادله قابل توجهی پشتیبانی نمی‌شود. 

رابعاً نسخه قابل اعتمادی از این رساله در دست نیست. آنتون تیان، مصحح رساله مدعی است دو نسخه از این مکاتبه در دست داشته که به تصریح خودش هر دو در غایت تحریف بودند و در مواضع مختلف با هم اختلاف داشتند و او کوشیده بین آن دو جمع کند (الکندی، ص165).

با توجه به آن چه گذشت اولاً تاریخ تألیف رساله از اوائل قرن 3 قمری تا اواخر قرن 4 قمری متردّد است و ثانیاً نسخه کهن و تحریف‌نشده‌ای از رساله در دست نیست تا مطمئن باشیم لفظ معجزه در اصل آن بوده و افزوده نشده است.

 

      1. جابر بن حیان

در رسائل منسوب به جابر بن حیان اصطلاح معجزه به کار رفته است: «ولکن هذه الکتب یا أخی معجزات سیدی.» (جابر بن حیان، ص546) اما در جای خود ثابت شده است که وجود خارجی جابر بن حیان و درستی انتساب این کتب به او قابل اثبات نیست و هیچ دلیلی بر این که او شاگرد امام صادق (ع) بوده است، وجود ندارد (جواد، سرتاسر؛ جهانبخش، سرتاسر). 

 

      1. هشام بن الحکم

در یک مورد ابو منصور عبد القاهر بن طاهر بغدادی اسفرایینی (د. ٤٢٩ ق) اعتقاد هشام بن الحکم را از قول محمد بن شداد زرقان (د. 278ق) چنین نقل کرده است: «وَحکى زرقان عَنهُ أَنه أجَاز المشى على المَاء لغیر نبى مَعَ قَوْله بِأَنَّهُ لَا یجوز ‌ظُهُور ‌الاعلام ‌المعجزة على غیر نبى» (اسفرایینی، الفرق بین الفرق، ص51)

اما روشن است که نه زرقان در مقام نقل عین کلامِ هشام است و نه اسفرایی در مقام نقل عین کلام زرقان. احتمالاً منبع اصلی اسفرایینی کتابِ ابو الحسن اشعری (د. 324 ق) است که در آن لفظ «المعجزة» وجود ندارد: «وحکى عنه زرقان أنه کان یجیز المشی على الماء لغیر نبی ولا یجوز أن ‌تظهر ‌الأعلام على غیر نبی» (اشعری، مقالات الإسلامیین، 1/ 67)

 

  1. بررسی روایات دربردارنده اصطلاح معجزه

برخی روایاتِ موجود در منابعِ شیعه، دربردارنده اصطلاح معجزه / اعجازاند که با تاریخ‌گذاری پیشین ما سازگار نیست. در این بخش به بررسی این روایات می‌پردازیم.

 

    1. منابع ساختگی

 برخی از منابعِ حدیثی که در آن لفظ معجزه به کار رفته به کلّی مجعول و ساختگی‌اند که عبارت‌اند از:

 

      1. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)

در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ع (۲۳۲-۲۶۰ق) اصطلاح معجزه / اعجاز بارها به کار رفته است.  بسیاری از این موارد از زبان خودِ امام عسکری ع است. (برای نمونه: استرآبادی، ص 133، 151، 153، 228، 283، 291، 371، ۳۹۰، ۴۰۲، ۵۱۵، ۶۲۹) در یک نمونه راویانِ تفسیر، گفتگویی میانِ امام عسکری ع و حاکم شهر نقل کرده‌اند که در آن ابتدا یک بار تعبیر معجزات / معجزه از زبان حاکم و سپس ۶ بار از زبانِ امام عسکری ع نقل می‌شود. (استرآبادی، ص۳۱۸-۳۱۹) لازمه اصالت چنین گفتگویی آن است که در آن زمان اصطلاح معجزه به گونه‌ای رایج بوده باشد که یک والی حکومتی نیز کاملاً با آن آشنا باشد.

فراتر از این در تفسیر منسوب به امام عسکری ع بارها کاربرد این اصطلاح از امامان متقدّم یا مردم زمان آن‌ها روایت شده است. برخی از این موارد عبارت اند از:

    • دوره امام رضا ع (استرآبادی، ص۵۲، ۴۸۹، ۴۹۰؛ عیون أخبار الرضا ع، ج‏۲، ص171)
    • دوره امام کاظم ع (استرآبادی، ص117)
    • دوره امام صادق ع (استرآبادی، ۴۷۲)
    • دوره امام سجاد ع (ص۵۶۱، ۵۹۸)
    • دوره امام حسین ع (ص۲۶۷)
    • دوره امیرالمؤمنین ع (استرآبادی، ص۶۶، ۱۶۷؛ معانی الأخبار، ص27)
    • دوره رسول خدا (ص) (استرآبادی، ص۹۳، ۲۹۰، ۲۹۳، ۳۷۴، ۳۸۲، ۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۱، ۴۹۹، ۵۰۵، ۵۰۶، ۵۳۱، ۵۳۴

محمدعلی غیور و حکیم وزیری می‌نویسند: «تعبیر معجزه و معجزات در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ع در چند روایت به چشم می‌خورد. اما از آن جائی که در مورد اصل انتساب این تفسیر به امام حسن ع تردید وجود دارد، نمی‌توان با قاطعیت به رواج این اصطلاح در زمان حضور معصومین ع حکم کرد. اگر چه با توجه به تاریخ شهادت امام حسن عسکری ع در سال ۲۶۰ هجری و مطابق نظر مستشرقان مبنی بر پیدایی و رواج اصطلاح معجزه در فاصله سال‌های ۲۴۱ تا ۳۰۷ هجری بعید نیست در آن زمان این اصطلاح رواج داشته باشد. در خصوص روایات معصومین متقدم ع توجیه قابل قبول درباره وجود اصطلاح معجزه احتمال نقل به معنا است.» (غیوری و وزیری، ۱۳۹۸ش، ص۶۴)

باید در نظر داشت که شواهد موجود، رواجِ اصطلاح معجزه را در زمان حیاتِ امام عسکری ع نشان نمی‌دهد. در هیچ منبع دیگری متعلّق به آن دوره تا این حد این اصطلاح تکرار نشده است. وانگهی بسیاری از این موارد از ائمه پیشین ع و رسول خدا ص و مردمان زمانِ آن‌ها نقل شده و چنین وانمود شده که از زمانِ خود پیامبر ص این اصطلاح حتی نزد مشرکین و اهل کتاب شناخته‌شده بوده است که بدون شک نادرست است.

این که امام عسکری ع سخنانِ پیشینیان را نقل به معنا کرده باشند، اوّلاً خلاف ظاهر بسیاری از موارد است و ثانیاً نقل به معنا آن ‌هم برای دو نوجوان دانش‌آموز، در راستای ساده‌سازی و مطابق با اصطلاحات زمان صورت می‌گیرد نه با کاربرد اصطلاحات نامأنوس؛ ولی در زمان امام عسکری ع هنوز اصطلاح معجزه آن‌چنان رایج نشده بود که جایگزین کلمات مترادف آن شود.

به هر روی در این تردیدی نیست که تفسیر منسوب به امام عسکری ع جعلی است و در این زمینه محقّقان شواهد بسیاری گردآورده‌اند. (برای نمونه نک: شوشتری، الاخبار الدخیلة؛ شعرانی؛ غفاری) قرائن نشان می‌دهد جعل این تفسیر از جانب محمد بن القاسم استرآبادی بوده است که ابن غضائری او را ضعیف و کذاب خوانده است. (ابن غضائری، ص۹۸) زیرا اوّلاً مشایخ ادّعایی او کاملاْ مجهول و منفردند و ثانیاً ادبیات و سبکِ روایات او در تفسیر منسوب به امام حسن ع و روایاتی که به طرق دیگر از ناصر اطروش یا دیگران نقل می‌کند کاملاً یکسان است و حتی گاه متن واحدی را هم به امام حسن ع نسبت داده و هم به مشایخ عامه.

با توجه به این که شیخ صدوق (م ۳۸۱ق) مستقیماً از استرآبادی روایت کرده است، استرآبادی در زمانی به سر می‌برده که اصطلاح معجزه کاملاً رواج یافته است.

 

      1. روایات منسوب به طبری در دلائل الامامة

در کتابِ دلائل الإمامة مجموعه روایاتی وجود دارد که با نام ابوجعفر محمد بن جریر طبری آغاز می‌شود. تنها در این دسته از روایات دلائل الإمامة، چند بار اصطلاح معجزه به کار رفته است:

    • دوره امام حسن عسکری ع (دلائل الإمامة، ص426) < بررسی دیدگاه ها در مورد رد یا قبول روایات ابو الخطاب...
      ما را در سایت بررسی دیدگاه ها در مورد رد یا قبول روایات ابو الخطاب دنبال می کنید

      برچسب : نویسنده : 9alasar2 بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 23:42